بد نام
تک درختم سوخت در فصلِ بهار
نیکی با بدنام حسّانی نکــــــار
زینتی داده دلم وقت نـــــــیاز
رو نمایی کرده دل حینِ نمـــاز
با ظرافت جمع کرده ذلّتــــی
با زر و تزویر خوانده حکمتــی
گوش کر دارد اگر مدیون شود
زود می نالد اگر مضنون شود
حال واحوال صداقت را خریـــــد
وقت سختی ها از آن دل می برید
محنت آن وقتی اگر پستی خریــــد
سایه ی هر باد برده را ندیـــــد
چون غریبه دور می شد از وطن
با تو هستم دل زدلداری نکــن
می نوازد طبلِ جنگش در غروب
ای زدریا گم شدی دل را نکـوب
خاطراتش مومیایی می کنـــــد
سنگِ قبرش زر نمایی می کند
قصرها می ساخت با حرف و حدیـث
صحنه ها می بافت بی نام از پلیس
با دروغ و زور شادی می کشد
دوری از اداب دادی می کشد
فتنه ها در آستینش می خزد
نرمه ی دل با زبانش می گزد
سد معبر شد همیشه در کنــــار
تک درختم سوخت در فصلِ بهار
جاسم ثعلبی (حسّانی) 12/03/1392
:: برچسبها:
بد نام ,
:: بازدید از این مطلب : 1814
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0